2.13.2011

دوست

 
ادعا نمی کنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم، ولی می توانم ادعا کنم که لحظاتی را هم که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم.

2.12.2011

شوق تپیدن


کسی دستی بر آب نمی زند و انسانیتی که از بین می رود در فراموشی روز، مرگی نیست میشود.. فغان از این نسل بی هویت
و میمیرد آنچه روزی درونم می جوشید از سر امید
چشم ها گویی 1000 سال دارد..قلبم... قلبم از سر نابجا بودن شوق تپیدن ندارد
چه می شود خدا را ..گویی تمام قوانین زمین رخت سفر بستند تا آدمی را ترک کنند...
تمام هستی ام از برای رهایی از این قفس ظلم تن بر تن بر نرده های این زندان می کوبندم...آه که رهایی چه دور می نماید در نظر


by: Nona Adili

2.06.2011

هنوز ...

see this:

http://allatonement.blogspot.com/2011/02/blog-post_03.html

2.05.2011

دوستي

دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي کيسه‌ای است هول هولکي و دم دستي. اين دوستي‌ها براي رفع تکليف خوبند، اما خستگي‌ات را رفع نمي‌کنند. اين چاي خوردن‌ها دل آدم را باز نمي‌کند، خاطره نمي‌شود، فقط از سر اجبار مي‌خوري‌شان که چاي خورده باشي به بعدش هم فکر نمي‌کني.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل خوردن چاي خارجي است. پر از رنگ و بو. اين دوستي‌ها جان مي‌دهد براي مهمان بازي براي جوک‌هاي خنده‌دار تعريف کردن، براي فرستادن اس‌ام‌اس‌هاي صد تا يک غاز. براي خاطره‌هاي دمِ دستي. اولش هم حس خوبي به تو مي‌دهند. اين چاي زود دم خارجي را مي‌ريزي در فنجان بزرگ. مي‌نشيني با شکلات فندقي مي‌خوري و فکر مي‌کني خوشبحال‌ترين آدم روي زميني. فقط نمي‌داني چرا باقي چاي که مانده در فنجان بعد از يکي دو ساعت مي‌شود رنگ قير. يک مايع سياه و بد بو که چنان به ديواره فنجان رنگ مي‌دهد که انگار در آن مرکب چين ريخته بودي نه چاي.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي سر گل لاهيجان است. بايد نرم دم بکشد. بايد انتظارش را بکشي. بايد براي عطر و رنگش منتظر بماني بايد صبر کني. آرام باشي و مقدماتش را فراهم کني. بايد آن را بريزي در يک استکان کوچک کمر باريک. خوب نگاهش کني. عطر ملايمش را احساس کني و آهسته جرعه ـ جرعه بنوشي‌اش و زندگي کني.

nevisande: nashenas